تنقلات روح

یادداشت هایی در مورد آنچه می بینم،می خوانم و می شنوم

تنقلات روح

یادداشت هایی در مورد آنچه می بینم،می خوانم و می شنوم

مشخصات بلاگ
تنقلات روح

اینجا هر چه را ببینم و بخوانم و بشنوم معرفی می کنم و مختصر نظری...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

پرسه در خاک غریبه

يكشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۳۸ ق.ظ


نام کتاب:پرسه در خاک غریبه

(احمد دهقان-نشر نیستان)

نظرم:حتما بخوانید-جا دارد فیلم بشود

 

- در زمینه دفاع مقدس از این دست کتاب ها کم نداریم-خوشبختانه-اما دریغ از فیلم...

صحنه های جنگی توصیف شده در کتاب خیلی عالی است و به نظرم جا دارد که یک فیلم خوب از روی آن ساخته بشود(قبلاها شنیده بودم صحنه های جنگی نجات سرباز رایان را از جنگ ایران و عراق ساخته اند)

- خط تعلیق داستان(ماجرای عشق عبدالله)تا آخر داستان ادامه دارد و باز می ماند...آخرش باز است...

- زبان دانای کل است، اما در صحنه های جنگی این کمی به هم می ریزد...پشت یک سرباز قایم می شود.

- سوالی توی ذهنم پر رنگ می شود که تصمیم می گیرم اگر احمد دهقان را دیدم از او بپرسم!گمانم کمی سیاسی است...

چرا الاغ ها اینقدر در کتاب پر رنگند؟در صحنه ای در صفحه31، با اینکه کلی آدم لت و پار شده شیر خواستن یک کره الاغ از مادرش خیلی احساسی تر توصیف شده! و مثل این هم 2،3جای دیگر هست.چرا؟

چرا فرمانده اینقدر ترسو و پرت است...

- اولین بار بعد از خواندن کتاب ارمیا قصد کردم عهد عتیق را مطالعه کنم،خصوصا بخش ارمیایِ نبی، دومین بار بعد از خواندن بیوتن بود.و این سومین بار است.

- صفحات223و224کتاب را عکس می گیرم و قسمتهایی از آن را علامت می زنم:

-دیالوگ های پیرمرد-که شخصیت اش خوب شناسانده نشده-عالی است و جای تامل دارد:

*روزگاری فرا رسد، آنانی که هنوز یادی از روزگار دینداری دارند، روزی هزار بار از خدایشان بخواهند که بازگردند به روزگارِ جهاد اصغر و خداوند آنها را از جهاد اکبر و آن نبرد، رهایی دهد.

* روزی مومنان چنان ایمان خود را از دست بدهند که متوجه نشوند، آنچنان که حضرت عزرائیل عمر سلیمان نبی را گرفت اما کسی متوجه نشد تا وقتی که موریانه، عصای او را خورد و جنازه نبی خدا بر زمین افتاد.

* سردار جنگی موقع نبرد نباید بی راه بگوید، چون هر کلامش بسته به خونِ سربازی است.پس از جنگ و نبرد، وقت زیاد است و بگذارید هر چقدر دلش می خواهد، لافِ گذشته را بزند!

-دیالوگ های عبدالله هم بعضا خوب است:

* دنیا رقاصه است که جلوی هر کس، یک مدت می ماند و می رقصد و یک دفعه-بدون آنکه انتظارش را داشته باشی-می رود.

* تا آن جایی که می توانی زندگی کن و آن وقت که باید بمیری، بمیر.نه یک روز زودتر، نه یک ساعت دیرتر.

* چای و عشق وقتی که داغ هستند می چسبند جوان!وقتی سرد شد، دیگه به هیچ دردی نمی خورد.

* تنها چیزی که در جنگ شما دستگیرم شده است این است که افتخار مردن در آن، خیلی خیلی بیشتر از افتخار کشتن است!

- و قسمت هایی دیگر از کتاب که خواندنی است:

* کسی که لباس جنگ تن می کند، نباید غر بزند.کسی غر می زند که لباس جنگ را از تنش درآورده باشد.باید ساخت!

* تازه آدم می فهمد که خدا عجب صبری دارد!حالا که مرگ و زندگی این ها افتاده دست ما، ببین چطور می خواهیم برای اینکه روبرویمان ایستاده اند، سر به نیست شان کنیم.فکرش را بکن، خدا که آن بالا هر روز گند کاری ما را می بیند باید روزی چند بار به رویمان تفنگ بکشد و بد و بیراه نثارمان کند!

-و در آخر بچه هیئتی که باشی...پدری که در میدان جنگ سر نعش پسرش آمده:

برای اولین بار در تمام عمرش توی چشم های پدرش خوبِ خوب می دید که چه قدر آرزو دارد یک کلمه حرف بزند-فقط یک کلمه-و چقدر هم زور می زند کلمه ای بگوید و نمی تواند...

  • امید

نظرات  (۱)

سلام....
ممنون از تلاش شما برای  معرفی کتاب های خوب....
پاسخ:
کرتیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی