تنقلات روح

یادداشت هایی در مورد آنچه می بینم،می خوانم و می شنوم

تنقلات روح

یادداشت هایی در مورد آنچه می بینم،می خوانم و می شنوم

مشخصات بلاگ
تنقلات روح

اینجا هر چه را ببینم و بخوانم و بشنوم معرفی می کنم و مختصر نظری...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

سر سوزنی به دانشجو!

يكشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۲۸ ق.ظ

1- سر کلاس ترمودینامیک2(یعنی حداقل ترم6!) استاد داره درس میده و یک جمله ای رو میگه و رد میشه. دانشجو اعتراض می کنه که استاد میشه یه بار دیگه بگین جمله تون رو که من توی جزوه ام بنویسم؟!( باید می گفت بنبیسم!) استاد هم جمله رو هجی میکنه:" ... که به تنهایی در دما و حجم مخلوط دارا می باشد، نقطه سر خط"

این یعنی... (خجالت می کشم بگم!)

2- لیست حضور غیاب توی کلاس می چرخه و بچه ها اسمشون رو می نویسن. حدودا 20 نفری سر کلاس هستیم ولی آخرش اسم 30،35 نفر نوشته شده. استاد تعجب می کنه و لیست و می خونه. اسم علی دایی و پرویز پرستویی رو با تعجب رد می کنه. ولی... تهدیدی دوباره! اگه یه بار دیگه اسم هم دیگه رو بنویسین( بنبیسین!) نمره...

این یعنی عدم صداقت بعضی دانشجوها!

3- استاد تکالیفی میده.

مرحله1) چک کردن همه حل المسائل ها( در 90 درصد مواقع جواب میدهد!)

مرحله2)(کلی بد و بیراه نثار استاد کردن که چرا اینجوری میکنه؟!)

مرحله3) آخه این چه وضعیه؟!

...

مرحله25) مهرشاد جان. داداش دستت درد نکنه. این هوم ورکتو بده من یه نیگا بندازم.(مهرشاد جزو 10 نفر اول پایه است. او درس خواندن را دوست دارد!)

مرحله26) اتاق زیراکس. کپی با تیراژ 40 عدد.

مرحله27) تحویل تکلیف. آخه این چه وضعیه؟!

این یعنی اهل پیچ بودن اکثر دانشجوها!(ببخشید، باید میگفتم بعضی ها ولی دیدم زیادیم!)

4- ظرفیت دانشگاه رفته بالا. سلف خیلی شلوغه. توی صف وایسادیم. دیگه دارم به این فکر می کنم که از فردا یه کتابچه ای، نشریه ای با خودم بیارم سلف که نیم ساعتی که توی صف هستم رو یه استفاده ای کنم! جالبیش اینه که صف جلو نمی ره ولی غذا گرفته می شه. بعله! با دو چشم مبارک می بینم که رفقا از در وارد میشن و اون جلو ها یه رفیقی پیدا می کنن و میرن توی صف! اعتراض می کنم به یکیشون. چنان سنگین نگاهم می کند و میگوید "بیا بابا...نمیری!"

این یعنی بی فرهنگی بعضی دانشجوها!

5-بگذار تا هنوز توی سلف هستیم یک نکته دیگه هم بگم. کاری ندارم به اینکه دیده‌ام بعضی بچه ها(خیلی کم،خیلی کم؛ ولی خب هست!) بدون رزرو توی صف بین رفقایشان می‌ایستند و به اصطلاح...

چیزی که خیلی دارد شایع می شود چیز دیگری است! بعضی بچه ها سلف دانشگاه را با چلوکبابی نائب و اکبر جوجه اشتباه گرفته اند! غذا می خورند و ظرف را روی میز وِل می کنند و می‌روند که می‌روند! تازه بعضی هاشان 6،5 تا قاشق می خورند و وِل می کنند و می‌روند که می‌روند!

این یعنی بعضی دانشجو‌ها اسراف کارند!

6- هر مجموعه ای قوانینی داره. مثلا سر کلاس ها نوشته لطفا موبایل رو خاموش کنید یا سایلنت... وسط درس تلفن زنگ می زنه. اونم چه زنگی؟! صد رحمت به سوسن خانم اینا! میتی کومان!

این یعنی کودک درون که اومده بیرون!

کار زنگ زدن سر بعضی کلاسها به جایی رسیده که هر کی اول گوشیش زنگ بزنه باید شیرینی بده و هرکی دوم میوه و...(برو تا یخمک!)

به این میگن سازگاری با قوانین!

7- باز هم هر مجموعه ای قوانینی داره. توی سایت کامپیوتر روی برد نوشته از کامپیوتر های سایت استفاده غیر علمی نشود! دانلود،بازی های شبکه ای مثل کانتر و تانک...

این آخری ها رفته بودم چند تا پرینت از توی پرینتر سایت بر دارم که به اشتباهی دیدم نفر جلوییِ من کلی عکسهای ترگل ورگل فشن پرینت کرده! (شاید گور بابای اختصاص بیت المال به کارهای دانشجویی)به هر حال...

به این میگن استفاده نابجا از امکانات دانشجویی!

8-در مورد حجاب و سرو وضع بعضی خانم های دانشجو و ریخت و قیافه بعضی پسرها و همچنین اردوهای مختلط قانون را کنار می گذارم. چون راستش بی ادبی است! ماها نا سلامتی مسلمانیم و خدا و پیغمبر حالیمونه. حالیمونه یعنی اینکه قبول دارم این مجموعه منظم-منظورم جهانه- یه آفریننده ای داره و لابد این آفریننده هدفی داشته و برای اینکه بنی بشر به هدف نزدیک بشن از اون اول خلقت پیامبر فرستاده،حضرت مسیح،حضرت داوود و... و آخر هم حضرت محمد(ص) و باز هم قبول داریم که قرآن کتاب آسمانی هستش و خدا یک سری قوانین گذاشته برای خلقت. مثلا گفته خانمها چطوری باشن،آقایون چطوری، حدود ارتباطشون چطوری باشه و...

من زیاد حرف نمی زنم و فکر کردن رو به دانشجوی محترم و ایضا محترمه می سپارم.

پیدا کنید ارتباط این موضوعات رو با انتظار خدا از ما:

- چکمه های (...) مانتو های(...) شلوارهای(....) آرایش های(....)....

- اردوهای مختلط- پسر و دختر نامحرمی که میشینن رو چمن با هم پیتزا می خورن- جشن تولد توی لاو گاردن!- برف بازی و...

9- پوشش بعضی پسرها هم جالبه. پیراهن های کوتاه! و تنگ- شلوارهای مد(پاره پوره!)-زنجیر-سیگار- سی دی- ورق... (راستش یه بار نگارنده هوس کرده بود یه قمه بیاره توی دانشگاه لای شمشادا قایم کنه که اگه یه بار دعوا شد از خودش دفاع کنه، ولی بیخیال شد! شرّه؟!)

 

*** رفیق دانشجو، ما خیلی از خودمون راضی هستیم. دهان انتقادمان هم باز است و هیچ کس در امان نیست. اما خودمان چه کار می کنیم مگر؟ چرا توقع داریم که جلویمان قالی قرمز پهن کنند و...

کجاست اون دانشگاهی که دانشجو علاقه داشت به درسش و تهش یه چیزی درمیومد ازش؟ خیلی هامون دنبال پیچ زدن و دو درب کردن هستیم و...

للحق نوشتم این چند بند را. تو هم للحق بخوان.

  • امید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی