تنقلات روح

یادداشت هایی در مورد آنچه می بینم،می خوانم و می شنوم

تنقلات روح

یادداشت هایی در مورد آنچه می بینم،می خوانم و می شنوم

مشخصات بلاگ
تنقلات روح

اینجا هر چه را ببینم و بخوانم و بشنوم معرفی می کنم و مختصر نظری...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

جدال با فطرت ... با صدای میم!

يكشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۳۰ ق.ظ


اسم فیلم: زندگی خصوصی آقا و خانم میم!

نظرم:حتما ببینید

 

داستان فیلم:

فیلم در مورد خانواده ای است که از یک شهرستان نامعلوم به تهران می‌آیند. مرد این خانواده(محسن مهرداد) با زیرکی و سخت‌کوشی در شغلش توانسته است به موفقیتی برسد. او در یک شرکت بزرگ به عنوان رئیس بخش فروش و بازاریابی مشغول به کار می‌شود. همسر محسن (آوا) که از همان ابتدای فیلم معلوم می‌شود چیزی را از شوهرش پنهان می‌کند زنی ساده است و از همان دیالوگ‌های اولیه مشخص می‌شود که به زندگیش علاقه‌مند است. ولی در راستای فضای ایجاد شده توسط شوهرش مجبور می‌شود (و بعدا خودش علاقه‌مند می‌شود) که ظاهرش را تغییر دهد. اما محسن که یک فرد سنتی است و تلاش می‌کند که مدرن شود! این را برنمی‌تابد. ابراهیم حاتمی‌کیا (دکتر گوهریان) و هیئت‌رئیسه شرکت با رفتار و برخوردهایشان اضطراب بیشتری را برای محسن ایجاد می‌کند. در اواخر فیلم متوجه می‌شویم که رازی که آوا از شوهرش پنهان کرده بوده بچه دار شدن آن‌ها بوده است. پایان فیلم هم در فضایی مانند ابتدای فیلم رقم می‌خورد و خانواده سوار ماشین هستند؛ اما این خانواده دیگر آن خانواده سابق نیست...

حواشی فیلم:

این فیلم دومین ساخته سینمایی روح‌الله حجازی است. او در این فیلم، به قول خودش یک ریسک بزرگ را در زندگی سینمایی‌اش انجام داده است. استفاده از بازیگران کم و شاخص و همچنین فضای محدود باعث می‌شود هر اشتباه کوچکی در زمینه فیلم‌نامه و کارگردانی بزرگ جلوه کند، اما او به خوبی توانسته است کارش را انجام دهد.

به ویژه بازی ابراهیم حاتمی‌کیا باعث شده است که نگاه‌های بسیاری به این فیلم دوخته شود.

بررسی ساختار:

کارگردان از همان اول تکلیف خود را با بیننده روشن می‌کند؛ زندگی خصوصی آقا و خانم میم!

این اسم اگر چه تا حدی جسارت کارگردان را نشان می‌دهد ولی این نکته را هم در خود دارد که این فیلم قرار است راجع به زندگی خصوصی یک زوج باشد؛ یعنی حرف‌هایی که در بیرون زده و دیده نمی‌شود.

می‌توان داستان فیلم را در یک خط و به طور خلاصه این طور گفت: شخصیتی که از ریشه‌های فطری و سنتی خودش عبور می‌کند و به جایگاهی پا می‌گذارد که تکلیفش با خودش مشخص نیست.

از کلمه فطرت استفاده کردم چون خیلی از مشکلات این افراد به فطرت شان برمی‌گردد. درواقع آن‌ها سعی می‌کنند به نوعی این ویژگی‌های فطریشان را بپوشانند. اصلاً چیزی که باعث می‌شود محسن نتواند در این شرایط دوام بیاورد غیرت و مردانگی است که در هر مردی هم هست. و به نوعی سعی می‌کند ادای مردهایی که در بیاورد که می‌خواهند بگویند نه! ما می‌توانیم آزاد بگذاریم و پای همه چیزهم می‌نشینیم … اما نمی‌تواند.

آوا از همان اول با اینکه در زیر نگاه‌های مرموز و به قول خودش هیز مردان است، احساس بدی دارد. اما کم‌کم خود را به بی‌تفاوتی می‌زند و سعی می‌کند که از این نگاه‌ها چیزی نفهمند.

محسن و آوا از همان اول پدر و مادر شدن را با تمام وجود دوست دارند (دلیلش گریه و اشک شوق و...) اما به دلیل فضای جامعه و فضای کاری سعی می‌کنند آن را بپوشاند (حتی بچه شان را سقط کرده اند) اما در نهایت هم نمی‌تواند از این حس فطری و ذاتی فرار کنند و همین هم باعث می‌شود که آن‌ها به زندگی قبلی‌شان برگردند، گرچه اتفاقاتی که افتاده فضا را تغییر داده.

در کنار این موضوع اصلی، موضوع‌های فرعی و حرف‌های کوچک زیادی گفته شده است که این خود نشانگر توانایی نویسنده فیلم‌نامه است.در کل مضمون فیلم، حساس و ملتهب است.

بررسی شخصیت‌ها:

شخصیت حاتمی‌کیا خوب درآمده. نوعی تعلیق و گره‌افکنی را در داستان دارد. شخصیت مرموز و ناشناس. بیننده همان اول هم کنجکاو است که شخصیت را بشناسد ولی تا آخر فیلم هم کاملاً موفق نمی‌شود. شخصیتی بلاتکلیف مثل خود حاتمی‌کیا! آدمی که رفتار و گفتار و سر و ریختش غلط‌ انداز است و می‌تواند مخاطب را دچار سوء تفاهم کند.

حمید فرخ نژاد (محسن مهرداد) به دلیل کم کاراکتر بودن فیلم، مرکز ثقل است. او به خوبی توانسته از پس این نقش برآید.

این شخص حرف اصلی فیلم است. شخصی که در جامعه خودمان مصداق عینی دارد. افرادی که در مواجهه با یک فرهنگ بزرگ‌تر(از لحاظ فراگیری) و نه لزوماً غنی‌تر، به اصطلاح کم می‌آورند. او در شهرستان مدیر موفقی بوده است و با یک سری آدم‌های جدیدی وارد کار می‌شود. ویژگی‌های این افراد و همچنین برتری ظاهریشان از محسن، باعث می‌شود که او دست به تخریب شیوه قبلی زندگی‌اش بزند و سعی کند خود را با فضایی که دقیقاً خودش هم نمی‌داند چیست تطبیق دهد. تطبیقی که به دلیل عدم شناخت کامل و همچنین در ستیز بودن با فطرت و سنت‌های زندگی او، زیاد طول نمی‌کشد.

او در ابتدا از همسرش می‌خواهد که تغییر کند و به سر و روی خودش برسد و در جمع همکارانش حاضر شود. ولی نمی‌تواند در این فضا تاب بیاورد. فضایی که همکارانش با چشمی ناپاک به همسرش نگاه می‌کنند؛ فضایی که همسرش برای شام باید با همکارش بیرون برود! فضایی که حتی نگهبان آسانسور هم مثل بقیه است و...

جالب است که در همان ابتدا هم هیچ کدام از افراد شرکت با خانواده‌شان نیستند و اصلا در کل فیلم هم  شما اثری از زن و بچه دکتر گوهریان نمی بینید. چون او شیطان نفس خودش را رام کرده!

این ادای مدرن شدن باعث می‌شود که هر جا که به نفعش است به مدرنیته پناه ببرد و هر جا که به ضررش است برگردد و در کل میفهمد که به ضررش است!

مهتاب کرامتی (آوا) شخصیتی که صاف و ساده است(می خواهد فلاسک چای را با خودش ببرد و روی آستینش رژ لب است!) ولی خنگ نیست. این شخصیت در اول فیلم دچار تناقض می‌شود. از یک طرف شوهری که او را تحقیر می‌کند از یک ‌طرف گوهریان که تحسین می‌کند.

اگر بخواهم نقطه ضعف فیلم را بیان کنم همین شخصیت است. درست است که از نظر فنی این شخصیت انتخاب خوبی بوده است؛ بازیگری که در ابتدا زیاد به چشم نیاید ولی زشت هم نباشد اما با کمی تغییر در ظاهرش به چشم بیاید!

اما آن چیزی نشده است که باید می‌شد.

جمع بین یک زنی که در شرف مادر شدن است، صاف و ساده و سنتی است، سانتی مانتال هم می‌شود... از نیمه فیلم به بعد شخصیت درست جور در نمی‌آید.

بعلاوه این که در ابتدای فیلم یک تماس تلفنی گیج کننده (چون اطلاعات درستی داده نمی‌شود) باعث می‌شود که مخاطب فکر کند این شخصیت ریگی به کفش دارد و با یک نفر دیگر ارتباط دارد. تا جایی که بعضی‌ها حاتمی‌کیا را در ابتدای فیلم همان یک نفر دیگر قلمداد کرده بودند و وقتی دیده بودند که این فرد کس دیگری است منتظر بودند که در طی فیلم شخصیتی جدید اضافه شود! شخصیتی که آوا از قبل با او ارتباط داشته...

شخصیت پسر بچه فیلم هم کمی سردرگم بود ولی تقریبا واقعی مینمود. بچه‌ای که کاری به مناسبات خانواده ندارد، ادب و احترام را نمی‌شناسد، وقتی که پدر و مادرش در خانه هستند خواب است، به پدر و مادرش اعتنایی ندارد و آن‌ها حضور پررنگی در زندگی او ندارند. هرچه به ذهنش برسد به پدر و مادرش می‌گوید، مثلا می گوید مامان جینگیل شده!(جینگیل شده را بگذارید کنار ادبیات کوچه خیابانی پدرش تا بفهمید یعنی چه!) شاهد دعواهای آن‌ها است و می‌بیند که پدرش توی گوش مادرش می‌زند...  

شاید زنگ خطری برای نسل بعدی باشد.

نکات حاشیه ای:

1- هرچه بضاعت تصویری ( فضا و بازیگر) کم شود کار بازیگر و کارگردان سخت‌تر می‌شود. اما تیم فیلم از این مانع بخوبی گذشته‌اند.(شاید از تجربیات آژانس شیشه ای و ارتفاع پست حاتمی کیا استفاده زیادی کرده اند! به هر حال او هم سر صحنه بوده!)

2- در سکانسی که آوا از شام با گوهریان برگشته‌ و در اتاق هتل با محسن صحبت می‌کند؛ کم بودن نور خیلی به چشم می‌آید. اما تاباندن نور از کنسول زیر دست محسن حس بازجویی و فضای جالبی را ایجاد می‌کند.

3- از جملات روشنفکری و تریپ آمدن بدم می‌آید. اما حیف است این را نگویم!

آلبر کامو جمله ای دارد: "اگه کفشت پاتو می زد و از ترس قضاوت مردم پا برهنه نشدی و درد رو به پات تحمیل کردی،

دیگه در مورد آزادی شعار نده."

این جمله سطحی خیلی تناسب داره با وضع کفش پاشنه بلند آوا و تاول پاهاش و وضع نامناسب لباس زنهای جامعه ما!

4- ورود حاتمی کیا با موتور 1000! این در حالی است که بعداً همین شخصیت را سوار بنز میبینیم!

این صحنه و بخصوص دیالوگ حاتمی‌کیا (حوصله چراغ قرمز و ورود ممنوع ندارم!) آدم را یاد فیلم آژانس شیشه‌ای می‌اندازد. موتوری که دودش حاج کاظم را آزار می‌داد...

نقاط ضعف و نقدها:

ضعف فیلم‌نامه شخصیت آوا است. تماس تلفنی اول فیلم و دیالوگی با این مضمون که من بچه دارم و فعلا شلوغش نکن، به عمد مخاطب را گیج می‌کند. در ضمن یک سری اطلاعات مثل پاکت نامه مخاطب را اذیت می‌کند. از طرف دیگر بعد از گره‌گشایی و ماجرای بچه دار شدن؛ تناقضی پیش میاید که این شخصیت که همه دغدغه اش مادر شدن بوده و این استرس که چیزی را شوهرش پنهان می‌کند در وجودش بوده؛ چطور توانسته به تیپ زدن و طراحی سفره و شام بیرون رفتن و زغال اخته خوردن و... تن دهد.

نکته دیگر هتل و وضع زندگی آن‌ها است. فضای فیلم، برخوردهای داخل هتل، عدم روابط فامیلی و زندگی شغل محور خیلی دورتر از زندگی سطحی جامعه ما است.

این فضای تناقض برای هر کسی ممکن است پیش بیاید ولی اینکه این فضا را اختصاص به یک گروه خاص و دور از جامعه بدهیم زیاد جالب نیست. زوج‌های جوان پایین شهر تهران هم با این مشکل‌ها روبه‌رو هستند؛ چه ضرورتی دارد که این فضای تناقض مصادره شود برای افراد مرفه؟!

نکته آخر و تلخ ترین نقد اینکه: فیلم خیلی سطحی است. فیلم به بحران موجود زیاد نمی‌پردازد. هیچ تحلیلی از مدرنیته و وضع زندگی و فکر افرادی مثل گوهریان نمی‌دهد.

در آخر فیلم زن کنار می‌آید با این که مثلاً با بقیه نباشد و ساده لباس بپوشد. هیچ‌گاه اشتباهاتش را قبول نمی‌کند. به فرض اگر محسن مثل آوا کلا روی غیرتش گل می مالید همه چیز حل بود؟ آیا زندگی افرادی مثل گوهریان اصلا مهم نیست؟ اینجا یک مشکل وجود دارد و آن غیرت محسن است در صورتی که نباید فقط این باشد. باید همه چیز این نوع زندگی تناقض داشته باشد. چطور گوهریان می تواند شب با زن دیگری شام بخورد و دم از یک خانواده صمیمی و دخترش بزند؟فقط با این جمله که شیطون خودم رو رام کردم؟!

چطور آوا می تونه مادر باشه و شوق بچه اش را داشته باشه، ولی خودش را برای بقیه آرایش کند؟! ...

به نظر فقط به سنت پرداختن کارگردان باعث این اشتباه شده است. فیلم فقط سنتی بودن محسن را نشان می دهد و کارگردان اصلا به دنبال فطرت شخصیت هایش نیست.

بله،در این وضعیت که نشان داده شده است تنها معضل غیرت محسن است، اما آیا اگر این غیرت نبود همه چیز درست بود؟

انتظار می رود سینمای ما از این سطحی نگری ها خارج شود و کمی عمیق تر به مسائل بپردازد.

 

ولی در مجموع در این اوضاع و احوال سینما، این فیلم نقطه خوبی بود.

  • امید

نظرات  (۱)

به نظر من فیلم سراسر تناقض رفتارهای محسن بوده، آوا هم این وسط قربانی بوده...
پاسخ:

شاید...ولی خب محسن داشته با خودش می جنگیده... با فطرتش...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی